داستان کوتاه و خواندنی بسیار زیبا

به وبلاگ پرستاران بدون مرز خوش آمدید

 

یکی بود یکی نبود!

 

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ یکی بود یکی نبود!

یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست.

همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود ...

برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان "با هم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟
و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود ... همه با هم بودند.

و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم.

از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست.

انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما.

و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن.

و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

هنر "بودن یکی و نبودن دیگری" !!!

 


نظرات شما عزیزان:

؟2؟
ساعت17:24---11 ارديبهشت 1392
ای کاش کسی تنهایی ام را احساس میکرد خدا....

jaber
ساعت15:26---9 ارديبهشت 1392
جالب بود...

iii
ساعت11:30---9 ارديبهشت 1392
oioio

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:47 ] [ ]
About

این وبلاگ متعلق به دانشجویان پرستاری مهر 90 دانشگاه علوم پزشکی گناباد می باشد از همه دوستان تقاضا دارم در ارائه نظرات و مطالب همکاری لازم را مبذول کنند! دوستانی که تمایل به عضویت در وبلاگ را دارند می توانند نام کاربری و کلمه ی عبوری خود را در قسمت نظرات به صورت نظر خصوصی برامون بفرستند تا عضویت آنها در وبلاگ ثبت شود.پیشاپیش ار همکاری تون متشکرم
Blog Custom

خبرنامه وب سایت:





آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 257
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 77
تعداد آنلاین : 1